#ترفندهای_روباه #قسمت_دوم #نوشته_ی_شهرام_ارشادی کم کم داشت سَر و کله ی خورشیداز پشت کوه ها پیدا میشد ،روباه یه کش و قوسی به خودش داد و دهن دره ای کرد و گفت :امروز روز قشنگیه ،روزی که من راهِ جدیدی
ترفندهای روباه
قسمت اول: روباه با خوشحالی به گرگ گفت : ببین چه گله گوسفندی حداقل ۴۰ تا گوسفندن . گرگ که دیگه طاقتش طاق شده بود گفت : خب بِـریم ، مُردیم بسکی گشنگی خوردیم. روباه با دسپاچگی
بوقیل

سبزه میدون بازاری بود که از شیر مرغ تا جون آدمی زاد توش پیدا می شد ، طبق یه عقیده ی قدیمی همه چیز ارزون تر از همه جا بود ، چرا و به چه دلیلش رو کسی نمی
پیدایش

میلاد خندید و گفت :این قاب دیگه دِ مُدَس ، بفروشیمش مامان . مامان نگاهی به من کردو دستی به پیشونی ِ بلندش کشید و گفت :ناصر خدا بیامرز خیلی اینو دوس داشت ، می گفت جزو طرحای استاد فرشچیانه
بوی کاهگل (فصل اول)

نمی دونم ، ولی یه مدتِ بوی کاهگل می پیچه تو ذهنم ، دلم لک میزنه واسه کوزه ی آب ِ خنک ، گُــم میشم تو باغِ درخونه ای ، قد میکشم اندازه ی درخت ِگردو ، زرد آلوهای لپ
تقریبا ما هم

خندیدو گفت : خُب زندگی تُ بکن ، نشد که نشد به دَرَک اسفل السافلین . اسفل السافلین میشد یه جایی اون ته مه ها ، یه جایی که دیگه هیچی مهم نبود در اصل یه جایی که تو برای