روزی که از یادت روم …
در شهر غمها، مهربــــان یاری نداری
دیگر به تنهایی من ره نیست آنـروز
مجنون دلی ،دیوانه دلـــداری نداری
در خلوت شبهایت ای ماه شب من
هیچت ســــراغ از بی دلی تنها نگیری
دور از رخت اشکی که بر مژگان نشیند
هرگز به درد و غصه ها معنا نگیری
آنروز شکسته عشق وایمانم از این غم
پیچیده در چشمم سیاهی های عــــالم
دلتنگ ازین کابوس، که پایانی ندارد
از تـو فقط در قلب من آه است و ماتم
رو تکسوار آرزوهـــــا ، به سلامت
این قصه اشک میخواهد ودردو شهامت
رویای غمگین من وحسی که پوسید
اینجا من و بغضی به عمق بی نهـــــایت
روزی که از یادت روم